تولدت مبارک
عزیییییییییییییییییییییییییزم بالاخره به دنیا اومدی مقدمت گلباران (چه جمله ی شعاری!!!) جیگرم، بزار از اول تعریف کنم. چهارشنبه آخر شب وقتی برای مامانی و بنیامین جشن تولد گرفتیم من احساس کردم حالم خوب نیست. واسه همین ساعت یک ونیم نصف شب با بابا و مامانی رو به اصفهان حرکت کردیم و صبح پنجشنبه رفتیم بیمارستان الزهرا. مشکلی نداشتی ولی دیگه دکترا گفتن درست نیست بیشتر از این اون تو بمونی. فورا منو بستری کردن و آمپول فشار تزریق شد. چشمت روز بد نبینه. از اونجایی که جنابعالی جات اون بالا خوب بود پایین نمی اومدی. بنابراین بنده تا ٩ شب درد مرگباری کشیدم. تا اینکه بالاخره در ساعت بیست و یک و چهار دقیقه روز ٢٢ اردیبهشت چشم به دنیا باز ک...
نویسنده :
مامان نیره
23:02